عبدالمطلب پس از مرگ عمویش تمام مناصبی که به صورت موروثی در خاندان آنان وجود داشت، به ارث برد. عبدالمطلب به دلیل حسن مدیریت و کرامت هایی که از خود نشان داد، در مکّه به مقبولیت عمومی دست یافت و قریش وی را به سروری پذیرفتند.( ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۷۷؛ ابن‏ خلدون، العبر التاریخ، ۱۳۶۳ش، ج‏۱، ص۳۸۶.) یعقوبی می‎گوید: «‌عبدالمطّلب» در آن روز سرور قریش بود و رقیبی نداشت، چه خدا بزرگواری او را به احدی نداده، و از چاه زمزم (در مکّه) و ذوالهرم (در طائف) سیرابش کرده بود، قریش او را در مال‏‌های خود داوری دادند، و در قحطی و گرسنگی به مردم خوراک داد تا آنجا که پرندگان و درندگان کوهستان را نیز خورانید. ابو طالب در این باره گفته است: آنگاه که سخاوتمندان بخل می‌ورزند ما به مردم آن قدر خوراک می‌دهیم که پرندگان هم از مازاد طعام ما می‌خورند. «عبدالمطّلب» از پرستش بت‏ها بر کنار بود، و خدا را به یگانگی می ‏شناخت و به نذر وفا می‌کرد، و سنت‎هایی نهاد که بعضی از آن‏ها در قرآن نازل گشت(یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۰.) یعقوبی به سند خود از رسول خدا روایت کرده است که گفته است: «‌خدا جدّ من- عبدالمطّلب- را به تنهایی در سیمای پیامبران و هیبت پادشاهان محشور می‌نماید ».( یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۴.)