بسم الله الرحمن الرحیم ۱ ۲ ۳ ... ثانیه ها میگزرد.. انگار زندگی گاز زمان را گرفته است و با تمامی سرعت میگزرد. من اما مانده ام در زمان گنگ و مبهم بدون او... یلدا طولانی ترین شب سال چند ثانیه است اما اندازه یک سااااال میگذرد برای پدر پیری که شرمنده خانواده است برای کسی که عزیز از دست داده است برای مادری که مریض داری میکند برای دختری که کاسه را در دستش میچرخاند برای کسی که عاشق است کسی که چشمانش پر است از اشک .... زل میزند به انتهای جاده. پشت پنجره منتظر باران لااقل باران به جای او بیاید... میشود؟ حتی باران هم لابه لای دود غلیظ اسمان گم گشته گویا اسمان قدر عشق باران را نمیداند و.... اسمان هم باران را سه طلاقه کرده است اسمان از باران جدا و .... من از تو جدا جدایی تنهایی دلتنگی چند ثانیه بیشتر شده غم اشک تاریکی چند ثانیه بیشتر من اما در کنار کرسی مادربزرگم فال حافظ میگیرم شاید در آن طالع من وصال تو باشد... بسم الله الرحمن الرحیم خیال روی تو در طریق ، همره ماست نسیم موی تو پیوند جان ، اگه ماست باز هم اشک حلقه میزند در چشمانم گویا این وصال ما باز هم مبهم است مانند تمامی شب های دیگر تنها میگویند عاشقی و نیست تکلیفی... و باز هم یاد آن شعر مولوی می افتم ..تا که از جانب معشوقه نباشد کششی ..کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد تره ای از موهایم را جمع میکنم امشب باید کمی بیشتر بیدار بمانم و کمی بیشتر اشک بریزم اولین یلدای بی او اما با یاد او.....