. ‌🧔🏻⁩روزی مردی فقیر نزد حکیمی آمد و گفت: – ای حکیم، چرا مردم مرا کوچک می‌شمارند؟ چرا به من احترام نمی‌گذارند😔؟ ‌👴🏻⁩حکیم لحظه‌ای اندیشید و کیسه‌ای ‌کوچک از جیبش بیرون آورد. سنگی قیمتی💎 در آن بود. آن را به مرد داد و گفت: – این سنگ را بگیر و به بازار برو. بپرس چقدر می‌خرند، اما آن را نفروش‌‼️⁩ ‌🧔🏻⁩مرد به بازار رفت. ابتدا به سبزی‌فروشی🥬 رسید. سبزی‌فروش گفت: – این سنگ ارزش خاصی ندارد. حاضرم یک کیلو سبزی به تو بدهم. سپس به آهنگری‌⚒⁩ رفت. آهنگر گفت: – شاید برای کوبیدن چیزی به کار آید. در عوضش یک تکه آهن به تو می‌دهم. سرانجام مرد به جواهرفروشی💍 رفت. جواهرفروش با دقت به سنگ نگاه کرد و گفت: – این سنگ بسیار گرانبهاست😀. حاضرم تمام دارایی‌ام را برایش بدهم. ‌🧔🏻⁩مرد حیران نزد حکیم بازگشت و ماجرا را تعریف کرد. ‌👴🏻⁩حکیم لبخندی زد و گفت: – ارزش تو مانند این سنگ💎 است. اگر خودت را نزد کسانی ببری که قدر تو را نمی‌دانند، کوچک می‌شوی. اما اگر نزد دانایان و آگاهان باشی، ارزش واقعی‌ات نمایان می‌شود. سپس افزود: ، به‌اندازه چیزی است که آن را نیکو می‌داند.... —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷