چرا افراد از یک موضوع واحد برداشت‌های گوناگون می‌کنند؟ بریده ای از کتاب انسان‌شناسی در بستر هستی‌شناسی، نوشته دکترسیدعلی مرعشی: معمولاً اگر متنی را به افراد متعددی برای مطالعه بدهیم، خواهیم دید که برداشت‌های گوناگونی خواهند داشت؟ اما چرا؟ دلیل ساده این پدیده آن است که همه افراد به همه نکات موجود در متن توجه یکسانی نمی‌کنند. در واقع برخی افراد به برخی نکات توجه بیشتری داشته و این سبب بی‌توجهی یا کم‌توجهی به برخی نکات دیگر می‌گردد. انسان‌ها نوعاً در برخورد با پدیده‌ها و موضوعات گوناگون چنین می‌کنند. دلایل روانشناختی زیادی (از جمله پیشداوری، ناهماهنگی شناختی، فیلتر ذهنی و ...) برای این امر وجود دارد، اما در مجموع خطای تشخیص و اختلاف‌نظر، به‌دلیل توجه گزینشی به واقعیات است، نه آنکه همه نظرات درست باشند. پس از آنکه موسی علیه‌السلام به میقات رفت، سامری مردم را به گوساله‌پرستی کشاند و مردم با آن همه معجزه که از پیامبرشان دیده بودند از سامری تبعیت کردند. موسی ع پس از بازگشت به سامری فرمود: قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يا سَامِرِي ـ ماجرای تو چه بود؟ (طه/95). پاسخ سامری چنین بود: قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي ـ گفت من چیزی را دیدم که مردم ندیدند و من از اثر فرستاده خدا قبضه‌ای (مشتی، نه تمام آن را) گرفتم و سپس آن را افکندم و نفس من بر من چنین وانمود کرد (طه/96). یعنی سامری به جنبه‌هایی از وحی توجه گزینشی کرده بود که دیگران نکرده بودند. او برخلاف دیگران فهمیده بود از کجا می‌تواند مفاهیم وحی را تحریف کند و برای این کافی بود تنها بخشی از مفاهیم وحی را اخذ کند نه تمام آن را. نکته مهم دیگر اینکه هوای نفس سامری سبب شد که چنین کاری را درست بداند. یعنی آنچه سبب شد سامری دچار فیلتر ذهنی شود و بجای تمام آموزه‌های وحیانی بخشی از آن را در نظر بگیرد، نفس او بود. چرا که اگر انسان بخواهد حق را بپذیرد باید سبک زندگی و کنش‌های خود را براساس آن تغییر دهد و این آسان نیست. اما اگر باوجود پذیرش حق، سبک زندگی خود را مطابق آن تغییر ندهد، به‌قول فستینگر (1957) دچار ناهماهنگی شناختی خواهد شد. لذا ناخودآگاه زیر میز حق زده و آن را رد می‌کند: ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يسْتَهْزِئُونَ ـ سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به‌جايی رسيد که آيات خدا را تکذيب کردند و آن را به مسخره گرفتند (روم/10). بنابراین ازآنجاکه پذیرش تمام نکات یک حقیقت، ممکن است فردی را که نمی‌خواهد سبک زندگی خود را مطابق آن حقیقت تغییر دهد، دچار ناامنی روانی کند، به همین سبب او ناهشیارانه و حتی گاه هشیارانه برخی از نکات را نادیده می‌گیرد. این همان مشکلی بود که سامری پیدا کرد (من بخشی از اثر رسول را گرفتم و نفسم مرا به اینکار واداشت). پس انکار حقیقت ریشه در تمایل به گناه دارد: بَلْ يرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيفْجُرَ أَمَامَهُ ـ (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او مى‌خواهد (آزاد باشد و بدون‌ترس از دادگاه قيامت) در تمام‌عمر گناه کند (قيامه/5). عکس این حالت را در افراد متقی می‌بینیم که کاملاً آماده‌اند خود را با دستورات خداوند وفق دهند. آنان دچار تسویل‌نفس نمی‌شوند تا جزئیاتی از حقیقت را ناهشیارانه نادیده بگیرند: يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا ... ـ ای کسانی که ايمان آورده‌ايد اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، (خداوند) براي شما وسيله‌ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می‌دهد (روشن‌بينی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهيد شناخت) (انفال/29). البته باید توجه داشت که این قاعده حالت طیفی دارد. یعنی به هر میزان که تقوی بیشتر شود خطای فرد در تشخیص کمتر می‌گردد تا آنکه شدت تقوی در طول این طیف به حد عصمت برسد که در آنجا امکان خطای تشخیص صفر است و معصوم از گناه، معصوم از خطا نیز می‌شود. نقطه مقابل اما، منافقان هستند: وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يفْقَهُونَ ـ ولی منافقان (حقایق را) نمي‌فهمند (منافقون/7). اینکه در شکل‌گیری دوقطبی‌ها در جامعه دیده می‌شود که اهل‌دیانت به‌یک‌سو و شُل‌دینان و بی‌دینان به‌سوی‌دیگر می‌گروند، با تقریر فوق قابل‌فهم است. گاه ادعا می‌شود که افراد تحصیل‌کرده‌تر و باهوش‌تر، بی‌خداتر هستند. گرچه خلاف آن بسیار دیده می‌شود، اما در مواردی که فرد باهوش یا درس‌خوانده‌ای بی‌خداست، این موضوع گاه مربوط به ماهیت خداناباورانه محتوای دروس رسمی در جهان است و گاه مربوط به «دام هوش». دام هوش عبارتست از قدرت دلیل‌تراشی افراد باهوش، برای توجیه خطاها، سوءبرداشت‌ها و انحرافات‌شان. سامری نیز بی‌شک آدم باهوشی بوده. مدافعان پلورالیسم دینی هم! https://eitaa.com/SAmarashi