⏪ همانجا، کنار قبر حضرت زينالعابدين امام سجّاد سلاماللهعلیه!
❇️ بیست بار با شترشان رفته بود حج، بدون اينكه حتّي يك شلّاق به او بزند.
بعد از شهادت، شتر بدون اينكه قبرشان را ديده باشد، آمد همانجا!
زانوهایش را خم کرد، افتاد روی زمین، با همان زبانِ بسته، صیحه کشید و خودش را مالید به خاک و سرش را به زمین زد.
باور کردنی نبود، امّا اشکِ چشمهایش خاک را تر کرده بود.
خبرش وقتي به حضرت امام باقر سلاماللهعلیه رسيد، آمدند و از او خواستند تا آرام باشد.
شتر از كنار قبر بلند شد و چند قدم برداشت، ولي آرام نگرفت.
برگشت و دوباره همان ضجّهها را شروع كرد.
امام يك بار ديگر آمدند و آرامَش كردند.
بار سوم كه بيقرارياش را ديدند، فرمودند:
رهايش كنيد!
سه روز آنجا ماند و با همان حال از دنیا رفت.
همانجا، کنار قبر حضرت زينالعابدين امام سجّاد سلاماللهعلیه!
📚 بحارالانوار
این حکایت را که خواندم، از خودم خجالت کشیدم، شتری که از دوری صاحبش دِق کرد،
و
من،
و
دوری از مولایم صاحبالزّمان ارواحنافداه و ....
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج