سر سفره های افطار خداروشکر میکردم و از صبری که بابت تحمل اون روزها بهم داده بود تشکر میکردم، خودم متعجب بودم که منِ کم طاقتِ کم تحمّل چطوری اون روزهای سخت رو با نهایت صبوری گذروندم؟ حتی وقتی یاد اون روزها میفتادم اشک تو چشمهام جمع میشد و زخمی که اون روزها رو سینم بود منو به درد میاورد:)❤️‍🩹 ولی اون روزهای سخت خودم اون زخم رو درک نمیکردم و بعد ها به سخت بودنش رسیدم:)