✍در فرازی از وصیت نامه پاسدار انقلاب اسلامی ، سرباز گمنام امام زمان(عج) شهید حسن عشوری ، ماجرای تشرف به محضر حضرت سیدالشهدا(ع) آمده است که به شرح ذیل می باشد: می‌خواهم‌ماجرایی‌رابرای‌شمانقل کنم که‌شنیدن‌آن‌برای‌همه‌مفید ست. شبی در عالم‌خواب‌ خودرادرمکانی‌دیدم‌که‌پشت دری‌به‌حالت‌انتظارایستاده‌ام... 🔻پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد، من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیاه و بی سر در حالی که خون به لباسش جاریست در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بی سر به زمین افتادم و هیچ گونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم. در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن. به زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم و ندا رسید که این مرد بی سر امام مظلومت حسین ابن علی(ع) است. پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم دیدم اباعبدالله با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشت در سمت راست من و بافاصله ای اندک به روی منبر نشسته اند و به من خیره شده اند، در حالی که لبخندی نیز به لب داشتند💚 در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را از دست بدهی عمرت سراسر تباه شده است.با هر مشقت و سختی که بود کشان کشان خود را به اولین پله منبر امام حسین(علیه‌السلام)رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم... 🌸وجود نازنین اباعبدالله در حالی که با تبسم به من نگاه می کرد از من پرسیدند: چه می خواهی؟ عرض کردم مولا جان فقط می خواهم که برات شهادت مرا امضا کنید✍باهمان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.❤️ 🌹شھداۍظھور