🍃خاطره
فرصت های دیدار در دزفول بیشتر بود و
او بیشتر به خانه میآمد ومن هم مادر شده بودم. طبیعی است که بچه فرصت هایی را از مادر میگیرد . از طرف دیگر دزفول شهر پدری من بود . همخانه ای هم داشتم که همسر یکی از سرداران بود .ما هر دو با منطق جنگ آشنا بودیم و به همین خاطر وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه میآمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان وحتی روز ها گرسنگی کشیده بود ، جاده ها وبیابانها را برای شناسایی پشت سرگذاشته بود ، اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد.مینشست وبه من میگفت در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای ، چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست .من واقعاً احساس خوشبختی میکردم...
🎙راوی:همسر شهید
#شهیدحسنباقری🌷
#مغز_متفکر_جنگ
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR