💥ترکش کلنگی در جبهه خیلی مجروح میشد. یک بار همانطوریکه خم شده بود تا از تیررس ترکشها در امان باشداز کمر به پایین مورد اصابت قرار گرفته بود. به مجروحیتهای عجیب و غریب محسن عادت داشتم یک روز پنجشنبه او را با عصا به خانه آوردند. گفتم چی شده؟ گفت: این دفعه ترکش کلنگی خوردم باور نکردم گفتم ترکش کلنگی‌ دیگه چیه؟ تیر خوردی؟ ترکش خوردی؟ گفت: چه جوری بهت بگم دارم میگم ترکش کلنگی خوردم گفتم همه رقم شنیده بودیم؛ تیر تیر کالیبر ۵۰، کالیبر ،۴۵ ترکش خمپاره ،۶۰، ۸۰ اما ترکش کلنگی نشنیده بودم بعد جریان را فهمیدم که موقع کندن کانال‌، کلنگ یکی از بچه ها به زانوش خورده است. خیلی ناراحت شدم چون میدانستم کلنگهای جبهه سنگ را هم میشکند. از آن روز به بعد دیگر زانوی محسن ۹۰ درجه خم نمیشد 🎙راوی‌: برادرشهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR