یک نوجوان رزمنده داوطلب میشه و فرمانده هم قبول میکنه:)
_فرصت نیست برو
+یه لحظه به من اجازه بدین...
_چیکار میخوای بکنی؟!
+پوتینامو میخوام در بیارم...
_چرا پوتیناتو در میاری
+آخه اینا رو تازه از پشتیبانی لشکر گرفتم...
نوعه حیفه من برم روی مین تیکه پاره میشم
یکی دیگه استفاده کنه بیت الماله:)