°٠🕊٠°
مادر شهید:
مصطفی سه ساله بود. یک روز طــبق رسم
هر ساله در خانه مــادرم برای ظهر تاســوعا
مجلس روضه برگزار کرده بودند در مجلس
روضه نشسته بودیم که یـک خانم در را باز
کرد و هراسـان گفت: موتـوری زد و بچهتان
را کشــت🏍 مــن میدانســتم که این بچه
بچه خودم اســـــــت، چون مصطـــفی خیلی
شیطنت داشت😰
حالم زیر و رو شد، طـــوری که نشــــستم و
نتوانستم تا دم در بروم، همین که چشمم
به کتیبه یا ابوالفضل العباس افتاد، گفتم
یا حضرت عباس (ع) مصطفی من را نگه دار🤲🏻
او را سربازت میکنم🌱 این اتفاق دقیقا یک
ربع قبل از ظهر تاسوعا افتاد،این نذر چیزی
بـود بیـــن خـــودم و خــدای خــودم، حـــتی به
پدرش هم نگفته بـــــودم، امــا برای سلامتی
مصطفی هر سال روز تاسوعا در روضه خانه
مادرم شیر پخش میکردم🥛
#شھید_مصطفی_صدرزاده 🌹