«بِسْمِ رَبِ الشُهَدإ وَ صِّدیقین» 🥀 سردار شهید حسین محمدی 🌷 اواسط نامزد یمان من همراه پدر و مادر وخواهرم عازم سفرزیارتی به عربستان وخانه ی خدا و شهرمدینه شدیم.🕋 در آن دوهفته ایی که من کنارهمسرم نبودم (به گفته ی مادرهمسرم،ایشان بسیار درحالت سکوت بود وزیاد درمنزل پیدایش نمی شد و بیشتر دردانشکده می ماند.) بسیاربه ایشان سخت وطاقت فرسا گذشت و خیلی کسل بود. 🍁🌹🍁 مسافت دانشکده تامنزل مابسیارزیادبود وبایدچندبار ماشین درراه سوارمی شد تابه منزل مابرسد واین کارراهرروز تکرارمیکرد گاهی ازسردلسوزی وبرخلاف میلم میگفتم که زحمت نکش واینهمه راه را نیا ،میگفت :مگر میشود عشق نازنینم را نبینم وشبم صبح شود. هنگام خداحافظی هم کلی جلوی راه پله می ایستادیم آنجاصحبت میکردیم و برخلاف میل هردویمان خداحافظی میکردیم تا دوباره فردا همدیگرراببینیم. 🌻 همیشه میگفت: باعشق وباتمام وجود پروازمیکنم به سمتت. ❤️💐❤️ خیلی در برخوردها ونشست و برخواستهایش محترم ومتین بود.باهرکس نسبت به سن او برخورد میکردوصحبت میکرد. اطلاعاتش درمورد همه چیز زیادبود ودرهرمجلسی که بودیم همه هر سؤالی راجع به مسائل مختلف داشتند ازایشان میپرسیدند بحث میکردند و باتمام دقت گوش میدادند. فوق العاده عاشق بچه بود و با بچه ها تمام وقت وباحوصله بازی میکرد وخسته نمیشد.🌺🍃 📄. ادامه دارد... ‌╭┈─── 🕊🌸 ╰─┈➤ @Sardar_shahid_hossein_mohammdi🌷🇮🇷