گفت : راستی جبهه چطور بود؟! گفتم : تا منظورت چه باشد؟ گفت : مثل حالا رقابت بود؟! گفتم : آری گفت : در چی؟! گفتم : در خواندن نماز شب ! گفت : حسادت هم بود؟! گفتم : آری گفت : در چی؟! گفتم : در توفیق شهادت گفت : جِرزنی هم بود؟! گفتم : آری گفت : برا چی؟! گفتم : برای شرکت در عملیات گفت : بخور بخور بود؟! گفتم : آری گفت : چی میخوردید؟! گفتم : تیر و ترکش گفت : پنهان کاری بود؟! گفتم : آری گفت : در چی؟!! گفتم : نصف شب واکس زدن کفش بچه ها گفت : دعوا سر پست هم بود؟! گفتم : آری گفت : چه پستی؟! گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین گفت : آوازم می خوندید؟! گفتم : آری گفت : چه آوازی؟! گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل گفت : اهل دود و دم هم بودید؟! گفتم : آری گفت : صنعتی یا سنتی؟! گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب گفت : استخر هم می رفتید؟! گفتم : آری گفت : کجا؟! گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون . گفت : سونا خشک هم داشتید؟! گفتم : آری گفت : کجا؟! گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،.... گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟! گفتم : آری گفت : کی براتون بر میداشت؟! گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟! گفتم : آری خندید و گفت : با چی؟! گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد وچیزی نگفت...