🌹بعد از ظهر صدای تیراندازی نزدیک تر شد. دوربین و سلاح قناصه ام را برداشتم و روی پشت بام رفتم. ساختمان های اطراف را چک کردم.
🌹بچه ها اعلام کردند در یکی از ساختمان های روبرو تردد مشکوکی دیدند، حواسم را کامل جمع کردم. نسبت به یکی از ساختمان های کنار سفارت حس خوبی نداشتم، خم شدم تا سلاحم را آماده کنم که صدای سوت یک گلوله دقیقا از کنار سرم رد شد.
شاید کمتر از کسری از ثانیه. اگر خم نشده بودم، گلوله به گیج گاهم خورده بود.
صدای صوت گلوله هنوز در گوشم بود، فقط یک خراش کوچک برداشته بودم. سریع مسلح شدم و مجددا همه جا را چک کردم.
گلوله دوم به لبه دیوار خورد و خاک بلند شد.
روی شانه راستم غلت زدم و کمی موقعیتم را تغییر دادم.
🌹به راحتی متوجه شدم که کجا موضع گرفته. دوربین و سلاح را هم محور کردم و نقطه مورد نظرم را نشانه گرفتم.
نفسم را حبس کردم، دستم را روی ماشه نگه داشتم. کمی صبر کردم، به محض اینکه از جای خودش تکان خورد،
زدمش.
"شهید رسول خلیلی"
✍کتاب رفیق مثل رسول
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab