🌹از اسارت که برگشت، اصرار می کردیم خاطراتش را تعریف کند. - بعثيا مانع نماز خوندن ما میشدن. ولی ما در خفا این فریضه رو به جا می آوردیم. منم مثل خیلی از بچه ها نیمه شبا بلند میشدم و نماز شب میخوندم. یکی از شبا مأمور عراقی که برای سرکشی اومده بود، جای منو خالی دید. صبح به سراغم اومد 🌹و علت غیبت شبانه مو پرسید. برای اینکه هم بندام مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار نگیرن، گفتم: «دل درد بودم. گاهی مجبور میشدم از جام بلند شم». مأمور عذاب منو به باد کتک گرفت.اون قدر لگد به شکمم زد که ..... درد اون هنوز باقيه. *** بالاخره پدر بر اثر آسیب های وارده بر شکم به شهادت رسید. "شهید سیدعبدالله ناظمی بقمچ" ✍راوی : فرزند شهید @Sedaye_Enghelab