🌹 روزی که خبر رسید حاجی را برای عمل جراحی به بیمارستان موصل منتقل کرده اند، بچه ها رمق شان برید. . 🌹آخر او برایشان حکم پدری را داشت که به وقت دلتنگی دست محبت به سرشان می کشید و دلداریشان میداد. 🌹چند روز بود که دیگر صدای تلاوت قرآن حاجی به گوش نمی رسید. آخر او در هر فرصت و فراغتی که به دست می آورد، قرآن می خواند. شب جمعه، بچه ها بعد از خواندن دعای کمیل برایش ختم امن یجیب...». گرفتند. 🌹 آنها نمی دانستند که حاجی از سه روز قبل در سردخانه‌ی بیمارستان موصل است. این خبر را یکی از بچه های اردوگاه آورد که تازه از بیمارستان مرخص شده بود. 🌹- از همون وقتی که از اتاق عمل آوردنش بیرون و انداختنش روی تخت، صدای ناله ی حاجی یک لحظه قطع نشد. بی انصافا! نکردن یه مسکن بهش بزنن. اونقدر درد کشید و ناله کرد که .... شهید شد. "شهید محمد مهدی رحیمی" ✍راوی : دوست و هم‌اردوگاهی شهید @Sedaye_Enghelab