🌹وقتی برادرش «مهدی» در کربلای ۵، در شلمچه به شهادت رسیده بود، او نیز مجروح شد و در آبادان برای مدت کوتاهی بستری گردید. او به تقاضای خودش به قم آمد تا در مراسم تشييع برادر و سایر رفقایش - که در آن حمله شهید شده بودند. شرکت نماید. 🌹ساعت ۲ شب، زنگ خانه به صدا در آمد، «محسن از جبهه، مجروح برگشته بود. تعجب کردیم که چرا تنها است و برادرش «مهدی» به همراه او نیست؛ فهمیدیم «مهدی» شهید شده؛ ولی صورت و چهره او را نگاه کردیم هیچ اثری که نشان دهنده این امر باشد، مشاهده نشد. 🌹پرسیدم برادرت چه شد؟ آیا شهید شده یا زخمی است و در جایی بستری گردیده ؟ چرا با هم نیامدید؟ گفت: «او مانده تا در حمله دیگری شرکت کند. 🌹آن قدر صبوری و بردباری از خودش نشان داد و شهادت برادرش را به ما اظهار نکرد تا فردای آن روز از طرف سپاه خبر شهادت برادرش «مهدی» به ما رسید. بعد ا از این جریان گفت: «ما ۲ برادر با هم بودیم؛ ولی او در حمله کربلای ۵ شلمچه شهید شد؛ ولی من مجروح گشتم؛ بعد شروع کرد به گریه کردن که چرا مثل او به شهادت نرسیدم ؟ "طلبه شهید محسن امینی" ✍راوی : پدر شهید @Sedaye_Enghelab