🌹با حسابداری بیمارستان تسویه حساب کرد و با هم راهی منزل شدیم.
توی ماشین نوزاد دوروزه را در آغوش گرفته بود و با همه ی وجود قربان صدقه اش می رفت. او اولین فرزندمان بود که به زندگی مشترکمان شور و نشاط تازهای بخشیده بود
🌹رادیوی ماشین روشن بود ناگهان برنامه قطع شد و گوینده شروع عمليات بیت المقدس را اعلام کرد حسين يكباره در خودش فرو رفت. نگران از سکوت ناگهانیاش پرسید: چی شد؟
🌹خدا کنه هر چه زودتر حالت خوب بشه تا من بتوانیم به ادامهی عملیات برسم
🌹ولی دورهی نقاهت زایمان بیشتر از یک ماه طول کشید و او سخت بی قرار بود. روزی که فهمید آن قدر بهبود یافته ام که بتوانم از عهدهی اداری خودم و فرزند خردسالمان بر آیم با هر دوی ما وداع کرد و سر از پا نشناخته به منطقه شتافت.
🌹بعد از شهادتش فرمانده اش به دیدنمان آمد. او گفت که روز قبل از عملیات پای حسین پیچ خورد و دررفتگی شدیدی داشت. از او خواستم یا دردی که دارد از شرکت در عمليات صرفنظر کند ولی او التماس کرد که چنین چیزی از او نخواهم.
"شهید حسین مدرسی چاردنی"
✍راوی: همسر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab