🌹ساعات الله اکبر در تصرف دشمن بود. برای شناسایی نقاط قابل نفوذ با عده ای همراه شدم و حرکت کردیم. پس از ۲۴ ساعت ذخیره ی آبمان تمام شد. ولا شنیده بودم که در آنجا هر نقطه ای را حفر کنی، به آب می رسی. 🌹شروع به کندن زمین کردیم، نه یکجا، بلکه چندین نقطه را با فواصل مختلف می کردیم ولی دریغ از قطرهای آب. بچه ها از تشنگی بی تاب بودند و قدرت پیشروی نداشتند. به گوشه ای رفتم و دست به دعا برداشتم. ۔ یا امام زمان! یارانت تشنه اند و از پای افتاده. کمکمان کن. 🌹هنوز دقایقی نگذشته بود که یکی از همراهان دوان دوان به طرفم آمد و گفت: «آقا مهدی، محلی که یکی از بچه ها به زمین افتاده و از حال رفته، نمناک است». به آنجا رفتیم و شروع به کندن زمین کردیم. با کنار رفتن مقداری خاک، ناگهان آب فوران زد. بچه ها شادمانه در زلال برکت و رحمت الهی غبار از سر و رویشان زدودند و سیراب شدند. "شهید مهدی صبوری" ✍راوی:برادر شهید از نقل شهید @Sedaye_Enghelab