🌹در جریان حمله ی نظامی آمریکا به صحرای طبس، همسرم مأموریت یافت به محل اعزام شود. همان شب دخترمان تب شدیدی داشت. با نگرانی گفتم: «ترو. ممکنه حال بچه بدتر بشه. من در غیاب تو چه کنم؟» 🌹گفت: «من باید برم. از همسایه ها کمک بگیر و اونو به بیمارستان برسون». 🌹او رفت. نیمه شب حال دخترمان بسیار وخیم شد. از همسایه مان کمک خواستم. آمد و بعد از دیدن وضعیت کودک بیمارم گفت: «چیزی نیست خوب میشه» 🌹صبح متوجه شدم دخترم فلج شده. وقتی همسرم آمد، گریه کنان گفتم: اگه میموندی، بچه به این حال نمی افتاد». 🌹با یقینی که از ایمان سرشارش سرچشمه می گرفت، گفت: «از خدا و امام رضا شفای فرزندمونو می خوایم. رفتن من وظیفه بود و نمی تونستم به خاطر بیماری فرزندم، از زیر بار وظیفه شونه خالی کنم». "شهید قنبر حمزوی گوارشکی" ✍راوی: همسر شهید @Sedaye_Enghelab