🌹شب عملیات بیت المقدس بود. در قله‌ی ارتفاعات ماووت مستقر بودیم. شیب تند کوه ها آمد و شد را در این ارتفاعات بسیار مشکل می کرد. بعدها ۳۳ پیچ برای گذر از این رشته کوه ساخته شد که به ۳۳ پیچ معروف شد. 🌹ساعت ۶ بعدازظهر از فرماندهی هدایت آتش با من تماس گرفتند و گفتند: «فورا از قله پایین بیا و کد جدید عملیات را بگیر و به دیدگاه برگرد» 🌹با محاسبه ای به این نتیجه رسیدم که رفت و برگشت من پنج ساعت طول خواهد کشید؛ لذا تصمیم عجیبی گرفتم. تعدادی بادگیر از سنگرهای مجاور جمع آوری کردم. بادگیرها از جنس پشم شیشه بود. همه ی آنها اعم از بلوز و شلوار را روی هم پوشیدم. آیه ی «و جعلنا..». را خواندم و از روی برفهای دامنه‌ی کوه خود را به پایین غلتاندم. گاهی تا گردن در برف فرو می رفتم و با زحمت زیاد خود را از محاصره برف نجات میدادم. بیست دقیقه بعد به محل قرار رسیدم. وقتی وارد شدم، برادران با تعجب به سر و وضع من نگاه کردند و پرسیدند: «مگه تو از کجا تماس گرفتی؟!» 🌹گفتم: «از قله!» با حیرت بیشتری پرسیدند: «آخه چطوری اومدی؟!» - رو برفا غلتیدم. تعجب آنها بیشتر شد. گفتند: «ولی دامنه ی کوه پر از مین نشده اس! چطور منفجر نشد؟» - آیه ی «و جعلنا» رو خوندم. همه ساکت شدند. ✍راوی "رزمنده محمدتقی عزیزی" @Sedaye_Enghelab