یادمه تو باختران توی اون ساختمان های آناهیتا که گردانمون (گردان_عمار) مستقر بود (سال ۶۶) منو شهید ابراهیم نوری با هم خلوت عارفانه ای کرده بودیم.. هرکدوم برای شهادتمون دعا و آرزو می‌کردیم. ابراهیم می‌گفت دعا کن من شهید شم. حتی برای نوع شهادتشم آرزو کرد.. گفتش: "دوست دارم توپ مستقیم بخورم پودر شم" آخرم تو فکه به همین آرزوش رسید. تو تنگه‌ ابوقریب فکه هدف یه گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و بدنش از هم پاشیده شد.. "شهید ابراهیم نوری" #با_شهدا_گم_نمی_شویم @Sedaye_Enghelab