🌹گوشه کتاب خانه مقر انرژی اتمی به نام اردستانی سند خورده بود. صبحگاه تمام نشده می دوید سمت کتاب خانه و تا ظهر سر و کله اش پیدا نمی شد. با هیکل لاغرش خیمه می زد روی کتاب. شر شر عرق می ریخت؛ اما کتاب می خواند. 🌹برگه های کوچکی هم داشت که از کتاب ها یادداشت برداری می کرد. روایات جدید را می نوشت. هر وقت هم که وقت خالی پیدا می کرد، خودش بود و مرور یاداشت هایش؛ مثل زمانی که بعد از صبحگاه، از لای شیارها بالای کوه می رفتیم. "شهید حسین علی عرب اردستانی" ✍کتاب مربع های قرمز @Sedaye_Enghelab