خوشبختی گاهی ، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ، که حسش نمیکنیم ، 😍چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ، 😍دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختی بود ، 😍خنده های کودکیهامان ، شیطنت ها ، آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود ، اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم ، 😔چای را با غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ، 😔زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ، 😔گفتند ساکت ، مردم خوابیده اند و ما ، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ، 😍خوشبختی را ندیدیم یا ، نخواستیم ببینیم شاید ... @Sense_Good1👈