┅❅🍁❈ ﷽❈🍁❅┅
📖
#دفتر_خاطرات_فضه_۲۳
📌شهادت آخرین نوه پیامبر صلى الله علیه و آله
بیرون خانه غوغایی بود .
صدای «خانه را با اهلش آتش می زنیم».
به وضوح شنیده میشد حتی صدای چیدن هیزم پشت در و دیوار خانه محسوس بود .
اما چه کسی باور می کرد
آتش بپا کنند ، آن هم بر در خانه زهرا عليها السلام؟!
اکنون بانویم پشت در خانه بود .
ناگهان دود از بالای دیوار وارد خانه شد و در آتش گرفت و در آن حال حضرت زهرا عليها السلام به مهاجمین خطاب میکرد که نمیگذارم بدون اجازه وارد خانه ام شوید .
و آنان فریاد میزدند که اگر در را
باز نکنی به زور و بدون اجازه وارد میشویم!!؟
آتش از زیر در به داخل خانه سرایت کرده بود و به صورت فاطمه علیها السلام می خورد .
هر لحظه احتمال شکستن در توسط مهاجمین وجود داشت.
اما نگرانی اصلی من برای محسن بود ، فرزندی که بانویم در رحم داشت. خدایا در این
غوغای آتش و فریاد و وحشت به کودک آسیبی نرسد.
بعداً فهمیدیم که هم در به حضرت زهرا عليها السلام اصابت کرده و هم با تازیانه و غلاف شمشیر به پهلوی او زده اند و هم سیلی مهاجمین صورت آسمانی اش را نیلی کرده است.
همه اینها در چند لحظه سیاه اتفاق افتاد و نمیدانم آن لحظه ها چگونه بر من گذشت ناگهان صدای فریادش را
شنیدم که مدینه را زیر و رو کرد :
یا رسول الله، اینگونه با دختر عزیزت رفتار می کنند.
آه، فضه مرا دریاب به خدا سوگند فرزندی که در رحم داشتم
، کشته شد.
امير المؤمنين عليه السلام و من به سمت در دویدیم و حضرت به من فرمود: « فضه نزد بانویت باش که او اکنون به کمک تو نیاز دارد زیرا فشار در و ضرب لگد باعث سقط محسن شده است».
من کنار بانویم نشستم و مولایم به سوی عمر و خالد و
قنفذ و عبدالرحمن حمله ور شد و آنها را از خانه بیرون کرد.
آنگاه نزد ما بازگشت و درباره فرزند سقط شده فرمود: فضه پیامبر صلى الله عليه وآله از این ماجرا در چنین روزی خبر داشت و آن را به من و فاطمه و حسن و
حسین خبر داده بود در زمانی که انواری در سمت راست
عرش بودیم.
اکنون او را در آخرین نقطه خانه به خاک بسپار که به پدربزرگش ملحق خواهد شد و به او شکایت خواهد کرد.
ما محسن را در گوشه ای از خانه به خاک سپردیم؛ و این خبر را به شما می دهم تا قبر او را در خانه حضرت زهرا علیها السلام كنار قبر پیامبر صلی الله علیه وآله زیارت کنید.
📚کتاب دفتر خاطرات فضه کنیز حضرت زهرا علیها السلام) | محمدرضا انصاری
💎
@Servat_iiiman🏴
🌺ღೋ☀️══════╝