سایه از سر همه کم شده بود...
بورژوا، فئودال، اپوزیسیون، انتلکتوئل، معدنچی، بسیجی، چپی، راستی، هیچ کدام فرق نمیکردند. سایه بزرگتر از سر همه کم شده بود. این بار کسی از دریا ماهی نگرفته بود. از ماهی، دریا را گرفته بودند.
ماهیها حلال گوشت و حرام گوشت، همه به نحو تأثربرانگیزی بالا و پایین میپریدند. ستون فقراتشان را خم میکردند. مثل کمان. بعد عین تیر که از چله رها میشود، با سر و دمشان به زمین ضربه میزدند و به هوا پرتاب میشدند. دوباره با شکم به زمین میخوردند و این کار مرتب تکرار میشد!!!
امام رفت. سیل انسانها به سمت بهشت زهرا (س) در حرکت بودند. جمعیت از در و دیوار میجوشید. آنقدر تعداد آدمها زیاد بود که از هر طیف و گروهی میشد نمونهای پیدا کرد. زنها، مردها و بچهها، همه و همه به سمت بهشت زهرا میرفتند؛ هر کس با هر وسیلهای که داشت، در وانتها و کامیونها آنقدر آدم سوار شده بود که از آنها فقط یک حجم انسانی در حال حرکت پیدا بود. از اندازه این حجم انسانی معلوم میشد که وسیله نقلیه، اتومبیل سواری است یا وانت است و یا کامیونت.
کانال
#سید_سراج_الدین_جزائری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046