فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکهو بلند شد و برای خودش معرکه گرفت... مداح کوچولوی هیئت ما شد شب عاشورایی... شاید همان وقتی که بچه‌های هم سن و سالش همین چند قدم عقب‌تر، دور زینب(س) حلقه زده بودند و داشتند قصه شب آخر را می‌شنیدند.. همه لب‌ها خندان و دل‌ها آشوب بود. رقیه از همه اما پریشان‌تر... سرشب انگار چیزهایی از صحبت‌های عمه و بابا شنیده است... زیر لب می‌خواند: مکن ای صبح طلوع.... کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046