سلام .خیلی خوشحالیم که نَفس شهدا توانسته است شما را از گناهی بزرگ بازدارد خاطره ای جالب از ، ما و شما را مهمان خواهد کرد: ✅«همسر شهید عباس بابایی می گوید: در حدود سال 1355، که یک سال از زندگی مشترک من و عباس می گذشت، روزی از طرفِ یکی از دوستان عباس به میهمانی دعوت شدیم.در روز مقرّر، من و عباس با دختر چهل روزه مان به میهمانی رفتیم. پس از ورود دریافتیم که مجلس، میهمانی معمولی نیست؛ بلکه جشنی است که به مناسبت سالگرد ازدواج میزبان ترتیب داده شده است؛ ولی با شناختی که از روحیّه ی عبّاس داشته اند به دروغ به او گفته بودند که یک میهمانی ساده و معمولی است. وضع زننده ای در مجلس حاکم بود. یک لحظه عباس را دیدم که صورتش سرخ شده و از شدّت خشم تاب و تحمّل را از دست داده است. چند دقیقه ای با همان وضع گذشت. آنگاه عباس از میزبان عذرخواهی کرد و از خانه بیرون آمدیم. عباس در آن تاریکی شب به تندی به طرف خانه می رفت. وقتی وارد خانه شدیم بغضش ترکید و پیوسته خودش را سرزنش می کرد که چرا در آن مجلس شرکت کرده است. سپس لحظه ای آرام گرفت و به فکر فرو رفت. بعد از جا برخاست. وضو گرفت و شروع به خواندن قرآن کرد. آن شب او می گریست و قرآن می خواند. شاید می خواست تا با تلاوت قرآن غبار کدورتی را که به خاطر شرکت در آن میهمانی بر روح و جانش نشسته بود بزداید!»✅ 📌نکته : پخدا را شکر کنید که شهدا دستتان را گرفته اند و از مسیر خطر نجات داده اند سعی کنید با رعایت حلال و حرام الهی ، انجام واجبات و مستحبات ،مانوس بودن با دعا و مناجات و توسل به ائمه و شهدا ، توجه بیشتر و عمیق تر به سیره شهدای بزرگوار خود را از اثرات غیر قابل اجتناب دیدن آن صحنه ها در روح و روان خود رها کنید. بی شک دائم الوضو بودن (مثل شهدا ) و اذکار مستحبی خواهد توانست دراین مسیر خیلی کمکتان کند. موفق باشید @pardekhanyshohada