هدایت شده از 📚📖 مطالعه
| ۳۵ [ سی و پنج _ اعتراف به گناه و درخواست فزونی عافیت ] ⤶ رَبِّ اِنَّكَ قَدْ حَسَّنْتَ خَلْقِی، وَ عَظَّمْتَ عَافِیَتِی، وَ وَسَّعْتَ عَلَیَّ فیٖ رِزْقِكَ، وَ لَمْ تَزَلْ تَنْقُلُنِی مِنْ نِعْمَةٍ إِلیٰ كَرَامَةٍ، وَ مِنْ كَرَامَةٍ إِلیٰ رِضیً تُجَدِّدُ لیٖ ذٰلِكَ فیٖ لَیْلِی وَ نَهَارِی، لا ٰأَعْرِفُ غَیْرَ مٰا أَنَا فِیهِ مِنْ عَافِیَتِكَ یٰا مَوْلاٰیَ، حَتّٰی ظَنَنْتُ أَنَّ ذٰلِكَ وَاجِبٌ عَلَیْكَ لیٖ، وَ أَنَّهُ لاٰ یَنْبَغِی لیٖ أَنْ أَكُونَ فیٖ غَیْرِ مَرْتَبَتِی، لِأَنِّی لَمْ أَذُقْ طَعْمَ الْبَلَاءِ فَأَجِدُ طَعْمَ الرِّضٰا، وَ لَمْ یُذْلِلْنِی الْفَقْرُ فَأَعْرِفَ لَذَّةَ الْغِنیٰ، وَ لَمْ یُلْهِنِی الْخَوْفُ فَاَعْرِفُ فَضْلَ الْاَمْنِ. ← پروردگارا تو آفرینش مرا نیکو داشته و عافیتم را عظیم گردانیده و بر من وسعت بخشیده‌ای در روزی‌ات و همچنان مرا منتقل می‌کنی از نعمتی به کرامتی، و از کرامتی به رضایتی آن را برای من تازه می‌گردانی در شب و روزم، نـمی‌شناسم جز آنچه را که در آن هستم از عافیتت ای مولای من، تا آنجا که گمان کردم که آن بر تو برای من واجب است، و اینکه برای من شایسته نیست که باشم در غیر مرتبه‌ام؛ زیرا که من طعم بلا را نچشیده‌ام تا طعم رضا را دریابم، و ذلیل نساخته است مرا فقر، تا لذت توانگری را بشناسم و ترس مرا حیران ننموده است که بشناسم برتری ایمنی را. یٰا اِلٰهیٖ، فَأَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ فیٖ غَفْلَةٍ مِمّٰا فِیهِ غَیْرِی مِمَّنْ هُوَ دُونِی، نَكِرْتُ اٰلاٰءَكَ وَ لَمْ أَشْكُرْ نَعمٰائَكَ، وَ لَمْ أَشُكَّ فیٖ أَنَّ الَّذِی أَنَا فِیهِ دَائِمٌ غَیْرُ زَائِلٍ عَنِّی، وَ لاٰ أُحَدِّثُ نَفْسِی بِانْتِقَالِ عَافِیَةٍ، وَ لاٰ حُلُولِ فَقْرٍ وَ لاٰ خَوْفٍ وَ لاٰ حُزْنٍ فیٖ عَاجِلِ دُنْیَایَ وَ فیٖ اٰجِلِ آخِرَتِی. ← ای خدای من، بنابراین صبح کردم و به شامگاه رسیدم در غفلتی از آنچه دیگران در آن هستند از کسانی که از من فروترند نعمت‌هایت را منکر شده و الطافت را سپاس نگفتم، و شک ننمودم در اینکه آنچه من در آن هستم، همیشگی است و نسبت به من از بین نـمی‌رود و سخن نگفتم با خود از زوال عافیت و نه از پیش آمدن فقر و نه از ترس و نه از اندوه، در دنیای شتابنده و در آیندۀ آخرتم. فَحٰالَ ذَلِكَ بَیْنِی وَ بَیْنَ التَّضَـرُّعِ إِلَیْكَ فیٖ دَوَامِ ذَلِكَ لیٖ مَعَ مٰا أَمَرْتَنِی بِهِ مِنْ شُكَرِكَ وَ وَعَدْتَنِی عَلَیْهِ مِنَ الْمَزِیدِ مِنْ لَدُنْكَ، فَسَهَوْتُ وَ لَهَوْتُ وَ غَفَلْتُ وَ أَشِـرْتُ وَ بَطِرْتُ وَ تَهَاوَنْتُ، حَتّٰی جَاءَ التَّغَیُّرُ مَكَانَ الْعَافِیَةِ بِحُلُولِ الْبَلَاءِ، وَ نَزَلَ الضُّـرُّ مَنْزِلَ الصِّحَّةِ بِأَنْوَاعِ الْأَذیٰ وَ أَقْبَلَ الْفَقْرُ بِإِزَالَةِ الْغِنیٰ، ← پس این امر میان من و میان تضـرّع به سوی تو جدایی افکند، در استمرار آن برای من با وجود آنچه مرا به آن فرمان داده‌ای از سپاسگزاری‌ات. و به من وعده فزونی فرموده‌ای از نزد خودت، پس غفلت نـمودم و به لهو مشغول شدم و بی‌خبـر گشتم و سـرمست شدم و تکبـر نـمودم و سبک شمردم تا اینکه دگرگونی پیش آید به جای عافیت با وارد شدن بلا و بدحالی به جای تندرستی فرود آمد با انواع آزارها و فقر با از بین رفتـن بی‌نیازی روی آور گشت، فَعَرَفْتُ مٰا كُنْتُ فِیهِ لِلَّذِی صِـرْتُ إِلَیْهِ فَسَأَلْتُكَ مَسْأَلَةَ مَنْ لاٰ یَسْتَوْجِبُ أَنْ تَسْمَعَ لَهُ دَعْوَةً لِعَظِیمِ مٰا كُنْتُ فِیهِ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ طَلَبْتُ طَلِبَةَ مَنْ لاٰ یَسْتَحِقُّ نَجَاحَ الطَّلِبَةِ لِلَّذِی كُنْتُ فِیهِ مِنَ اللَّهْوِ وَ الْغِرَّةِ، وَ تَضَـرَّعْتُ تَضَـرُّعَ مَنْ لاٰ یَسْتَوْجِبُ الرَّحْمَةَ لِلَّذِی كُنْتُ فِیهِ مِنَ الزَّهْوِ وَ الِاسْتِطَالَةِ، ← پس دانستم آنچه را در آن بودم به خاطر حالی که گرفتار شدم به آن آنگاه از تو درخواست نـمودم درخواست کسی که شایستگی نداشت که از او دعوتی را بشنوی، به خاطر بزرگی آنچه بودم در آن از غفلت، و درخواست نـمودم چون درخواست کسی که مستحق نباشد روا شدن خواسته‌اش را به خاطر آنچه بودم در آن از خوشگذرانی و بی‌خبـری، و ناله و زاری نـمودم، ناله و زاری کسی که مستوجب رحمت نبود به خاطر تکبـر و فخرفروشی که در آن بودم، و تجاوزم از حدّم.