🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸زمان #ارتقاء درجه اش رسیده بود. آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد #سوریه. هم قطارهایش قبل تر
💠نحوه شهادت 🔸داشتند می‌رفتند #اِدلب. بعد‌‌ همان جا پشت تویوتا🚘 شروع کرد به خواندن: 🍂 #ننم می‌گفت جبـهه نــرو 🍃جبهه می‌ری، جوریـن نرو 🍂جورین مـی‌ری، اِدلب نرو❌ 🍃اِدلب می‌ری، رو #مین نرو 🔹و دوباره گلو صاف کرد که «ولی ما #اومدیم... فقط رو مینش نرفتیم🚷 رو مینشم بریم، #تمومه» 🔸حوالی ظهر رسیدند #جورین و یک راست رفتند پای کار. قبضه ۱۰۷ را تحویل گرفتند. بعد از یکی دو شلیکِ💥 اول فکر کردند، دستی به استتار قبضه و #استحکامات دور و برش بکشند. هنوز گرد و خاک🌫 شلیک‌هایشان نخوابیده بود که قبضه‌شان رفت روی هوا. انگار که زمین از جا کنده شده باشد. #حامد را موج انفجار💥 پرت کرد روی تپه‌ی کنار قبضه. 🔹در کمتر از چشم بر هم زدنی، سر تاپایش پر شد از ترکش‌های داغ♨️ #فولادی. رفیقش👤 دید که حامد از زمین بلند شد، #دست چپش را که از آرنج قطـ⚡️ــع شده بود آورد بالا و چند مرتبه تکبیر✊ گفت و بعد دوباره نقش زمین شد. 📚کتاب «شبیه خودش» #شهید_حامد_جوانی 🌷 #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh