📚
#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️
#افتاب_در_حجاب
8⃣
#قسمت_هشتم
💢 در
#گوششان زمزمه مى کند:انى اعلم ما لاتعلمون .(2)دوست 🥀دارى به انگشت اشاره ات ، پرده از
#ظواهر عالم بردارى و لشکر
#بینهایت اجنه را نشان این سپاه
#بى_مقدار دشمن👹 دهى و تقاضاى تضرع آمیز امدادشان را به دشمن بفهمانى....
🖤و بفهمانى که
#یک_اشاره_امام☝️ کافیست تا میان سرها و
#بدنهایشان فاصله اندازد و زمین کربلا را از سرهایشا ن سیاه کند... اما امام با اشاره
#مژگانش آنها را به آرامش مى خواند و اشتیاق دیدارش با
#رسول االله را به رخشان مى کشد.🍂
💢 دوست🌸 دارى...
ولى هیچ کدام از این
#کارها را که دوست دارى ، انجام نمى دهى .
فقط چشم از
#شکاف خیمه🏕 به امام مى دوزى و رد نگاه او را دنبال مى کنى .
امام ، نگاهش را بر چهره
#پیرترها عبور مى دهد و باز اراده سخن گفتن مى کند و تو با خود مى اندیشى که مگر هنوز حرفى براى گفتن مانده است ؟
مگر هیچ رگى از غیرت و هشیارى در این قوم باقى است که بتوان بر آن تکیه کرد و احتمال
#تاثیر را بر آن بنا نهاد⁉️
🖤مى دانى که
#حسین به منفى بودن این پاسخ واقف تر است
اما او
#فوق_وظیفه عمل مى کند و دلش 💔براى راهیان جهنم هم
#مى_سوزد.🔥مردم ! ببینید چه کسى پیش روى شما ایستاده است. سپس به
#وجدانهایتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حریم من رواست ؟
💢 آیا من فرزند زاده
#پیامبر شما نیستم ؟ و فرزند وصى او و پسرعم او و اولین ایمان آورنده به خدا
#تصدیق کننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟آیا حمزه
#سیدالشهداء عموى من نیست ؟ آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟آیا مادر من ، فاطمه دختر پیامبر شما نیست ؟آیا جده ام خدیجه ، اولین زن اسلام آورده نیست ؟
🖤آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده که ما سید جوانان اهل بهش🌸تیم؟
آیا انکار مى کنید که پیامبر جد من است ؟
#فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و...؟بغض ، راه گلویت را سد مى کند، اشک😭 در چشمهایت حلقه مى
#زند و قلبت❣ گر مى گیرد.
مى خواهى از همان شکاف خیمه⛺️ فریاد بزنى: برادر! همین افتخارات ما
#جرائم ماست .
💢 اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو
#دشمنى نمى کردند و چنین لشکرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت اینها به احد برمى گردد، به بدر، به حنین .
#کینه اینها کینه
#خندقى است . بغض اینها، بغض خیبرى است.مساله اینها، مساله پیامبر و على است . برادرم ! همین فرداست که سر مقدس تو را پیش روى یزید بگذارند و یزید
مست و لایعقل زمزمه کند:
🖤_لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
و از بنیان ، منکر خدا و وحى و
#پیامبر شود. اینها پیامبرى را حکومت و پادشاهى مى بینند و درپى جبران آن سالها از دست رفته اند.برادرم ! عزیزدلم💓 ! اینها اکنون
#محصول_سقیفه را درو مى کنند. اینها فرزندان همانهایند که پدرمان على را خانه نشین کردند.
تو به على افتخار، چه مى کنى ؟ آرى برادر! جرم ما همین افتخارات ماست.
مى خواهى فریاد بزنى و این حرفها را به گوش برادرت برسانى .
💢اما
#بغضت را فرو مى خورى و دم برنمى آورى . دوست دارى ماجراى جمل(3) را براى
#برادرت مرور کنى.
جمل مگر همین دیروز نبود؟ طلحه و زبیر(4) از سر کینه با عدالت على ، عایشه را سوار بر شتر، علم کردند و به جنگ با ولایت کشاندند!
#عایشه ابتدا وقتى فهمید که نام شتر، عسگر است ، تردید کرد و به یاد این کلام پیامبر افتاد که : مبادا بر شترى
#عسگر نام سوار شوى و به جنگ روى
اما
#طلحه و
#زبیر لباس و زینت همان شتر را عوض کردند...
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh