📚
#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️
#افتاب_در_حجاب
7⃣1⃣
#قسمت_هفدهم
💢 قصه غریبى است این
#ماجراى #عطش....و از آن غریبتر، قصه
#کسى است که خود بر اوج منبر عطش نشسته باشد و بخواهد دیگران را در
#مصیبت تشنگى ، التیام و دلدارى💖 دهد.
#گفتن_درد، تحمل آن را آسانتر مى کند...
اما
#نهفتنش و
#به_رو_نیاوردنش ، توان از کف مى رباید... و نهال طاقت را مى سوزاند،
🖤چه رسد به اینکه علاوه بر
#هموار کردن بار اندوه بر پشت خویش ، بخواهى به تسلاى دیگران بایستى و به تحمل و صبورى
#دعوتشان کنى....
بارى که بر پشت توست ، ستون فقراتت را خم کرده است،... صداى
#استخوانهایت را در آورده است ، پیشانى ات را چروك انداخته است ، چشمهایت را از حدقه بیرون نشانده است ،
💢 میان
#مفصلهایت ، فاصله انداخته است ، تنت را خیس عرق کرده است
و چهره ات را به کبودى کشانده است و... تو در این حال باید بخندى😄 و به
#آرامش و آسایش
#تظاهر کنى
تا دیگران اولا سنگینى بار تو را در نیابد و ثانیا بار سبکتر خویش را تاب بیاورد.
👈این ، حال و روز
#توست در کربلا.🚩
🖤در کربلا، شاید
#هیچکس به اندازه تو زهر عطش در جانش رسوخ نکرده باشد.
بچه ها که فریاد العطش سر داده اند، همگى در سایه سار خیمه🏕 بوده اند.
معجر و
#مقنعه و عبا و دشداشه و لباس👕 کامل ، در زیر آفتاب ☀️سوزنده نینوا، حتى خون رگهاى تو را تبخیر کرده است....
🖤 تو اگر با همین
#حجاب ، در عرصه نینوا مى نشستى ، عطش تمام وجودت را به آتش 🔥مى کشید، چه رسد به اینکه هیچکس در کربلا به اندازه تو راه نرفته است ،
#ندویده است ، هروله نکرده است مگر البته خود
#حسین
و تو اکنون با این حال و روز فریاد
#العطش بچه ها را بشنوى و تاب بیاورى . باید
#تشنگى را در تار و پود جوانان بنى
💢 هاشم ببینى... و به
#تسلایشان برخیزى . باید زبانه هاى عطش را در چشمهاکودکان نظاره کنى و زبان به کام بگیرى و دم برنیاورى.باید تصویر کوثر را در آینه
#نگاهت بخشکانى...
تا بچه ها با دیدن چشمهاى تو به یاد آب نیفتند.باید آوندهاى خشکیده اینهمه نهال را به اشک چشم آبیارى کنى
تا تصویر پژمردگى در خیال دشمن بخشکد و گلهاى باغ رسول االله را شاداب تر از همیشه ببیند.
🖤اما از همه اینها
#مهمتر و در عین حال سختر و شکننده💔 تر، کار دیگرى است و آن این که نگذارى آتش
#عطش_بچه ها از در و دیوار خیمه 🏕ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد،... نگذارى طنین تشنگى بچه ها به گوش
#عباس برسد.
چرا که تو عباس را مى شناسى و از تردی و
#نازکى_دلش باخبرى...
مى دانى که تمام
#صلابت و استوارى و
#دلیرى او، در مقابل
#دشمن است.
💢 و مى دانى که دلش 💞در پیش
#دوست ، تاب
#کمترین لرزش را ندارد
پس او نباید از تشنگى بچه ها باخبر شود...، او
#علمدار لشکر است و
#پشت_وپناه برادر، او اگر دلش بلرزد، طنین زلزله در
#کائنات مى پیچد.
او اگر از تشنگى بچه هاى حسین باخبر شود، آنى
#طاقت نمى آورد، خود را به آب و آتش مى زند تا
#ریشه عطش را در
جهان بخشکاند.
🖤او تاب دیدن اشک😢 بچه ها را ندارد.... او در مقابل گریه هاى
#رقیه دوام نمى آورد. لزومى ندارد که
#سکینه از او چیزى بخواهد. او خواستنش را از
#نگاه سکینه در مى یابد.
او کسى نیست که بتواند در مقابل نگاه سکینه
#بى_تفاوت بماند.
سکینه فقط کافى است که لب به خواستن آب ، تر کند؛ او تمام دریاهاى عالم را به پایش مى ریزد.
اما خدا چه صبر و طاقتى به این سکینه داده است .
💢 دلش💗 را دوپاره کرده است .
نیمش را با پدر به میدان فرستاده است
و نیم دیگر را در زیر پاى
#کودکان ، پهن کرده است.ولى مگر چقدر مى شود به تسلاى کودك نشست . سخن هر چقدر هم شیرین ، براى کودك تشنه ، آب نمى شود.
این دل
#سکینه است که در سخن گفتن با کودکان ، آب مى شود.
نه ، نه ، نه ، عباس نباید لبهاى به خشکى نشسته سکینه را ببیند.
نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلاقى کند. عباس جانش را بر سر این نگاه مى گذارد و روحش را به پاى این نگاه مى ریزد....
🖤و بى عباس ... نه ... نه ...،
#زندگى_بدون_آب 💧
#ممکن تر است تا بدون
#عباس.عباس ،
#دل_آرام عرصه زندگى است ، آرام جان برادر است.
#حیات ، بدون عباس بى معناست
و زندگى بدون ابوالفضل ، میان
#تهى است...😔
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh