# مادرانه🌹🌹 🌷 # شهید محسن حججی🍀 📚 برشی از کتاب سربلند 🗣 زهرا مختارپور مادر شهید محسن ححجی 👇👇👇 🍁 که بود هر روز می خواندم و برایش می دادم. به عکسش نگاه می کردم و میگفتم: «یا حضرت زینب!😭 روسفیدش کن، ولی دلم نمی خواد بشه .»❌ وقتی شد، دلم رضا داد به . رفته بودم بیرون. نرسیده بودم ناهار درست کنم. زنگ زدم بابای محسن ناهار بگیرد. گوشی را که برداشت دیدم انگار دارد می خندد. پرسیدم: «چی شده؟» دیدم دارد گریه😭می کند! جان به لب شدم تا که فهمیدم محسن شده. 🥀 عکسش دست به دست توی گوشی ها می چرخید. فامیل جمع شدند خانه مان. تا شب گریه می کردیم، می خواندیم. همه اش جلوی چشمم بود. چه می خورد؟ چه کار می کند؟ چه کارش میکنند؟ می دانستم اذيتش می کنند. شکنجه اش می دهند. حرفش می پیچید توی گوشم: «مامان، تو نمی ذاری من بشم.» 🤲 شب رفتم یادمان شهدای گمنام و همان جا دعا کردم بشود. گوسفند هم نذر کردیم برایش.🐑 گفتم: «اگه آزاد شد براش قربونی می کنیم، اگر هم شد، نذرمون رو ادا میکنیم.» فیلم🎥 را داعش👹 پخش کرد. خوشحال بودم که از دستشان راحت شده است؛ اما خیلی دلشوره داشتم. همین طور خبر پشت خبر. پیدایش کرده اند؟ پیدایش نکرده اند؟ دلم می خواست اگر شده حتی یک تکه استخوانش برگردد که بتوانم پایین قبرش بنشینم.⚰ 🌷 برگشت و چه برگشتنی! توی مشهد و تهران و اصفهان باشکوه تشییعش کردند. که آمد بالاسرش و تابوتش را بوسه زد، زبانم بند آمد. گفتم: «خوشا به لیاقتت مادر!»😘 🌸 محسن ارادت خاصی داشت به حضرت زهرا سلام الله علیها.🙇‍♂ انگشتر دری که توی دستش بود و رفت ، رویش نوشته بود: «یا فاطمة الزهرا» گفتیم: «این رو دستت نکن. اگه بیفتی دستشون کینه شونو سر تو خالی میکنن!» گفت: «بذار حرصشون دربیاد.» وقتی فیلمش📽 را دیدم، فهمیدم که حرصشان را در آورده. با آن پهلوی زخمی مثل شیر ایستاده بود . جگرم آتش گرفت برای لب های تشنه اش!😭 🌸🌸🌺🌸🌸🌺 🌺🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🌺 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌿 .شـہـدا.بـا.صـلـواتـ🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh