🍃از آن روز که بارسفر بستی و رفتی شش سال می گذرد شاید هم هفت سال... خیلی چیزها عوض شده. فاطمه ثنا، دختر شیرین زبان و دردانه ات بزرگ شده، دلتنگی هایش هم قد کشیده اند اما به قول خودش بیشتر از سنش می داند، دلتنگ می شود اما همه را به بودنت می بخشد. 🍃حسین بزرگ شده. ببخشید محمد حسین. ثبت احوال هم گاهی اوقات تنها چیزی را که نمی تواند ثبت کند، احوال ِ پریشان است. می خواستند در روزهایی که داغ نبودنت دل می سوزاند، نام فرزند تازه متولد شده ات را حسین بگذارند تا مرهم شود برای روزهای بدون تو اما گفتند نمی شود پدر و پسر هم نام شوند. مسئول ثبت احوال نامش را محمد حسین ثبت کرد اما همه او را با نام تو می شناسند. 🍃حسین بزرگ شده. آقا شده. برای خودش مردی شده. مثل پروانه دور خواهرش می چرخد، نگران بودی برای روزهایی که دخترت پشتیبان و پناهی نداشته باشد. دوست داشتی پسری داشته باشی که هوای دردانه ات را داشته باشد؛ و مراد دلت را داد. 🍃حالا حسین در خاطرات خواهرش به دنبال تو می گردد. حسرت یکبار آغوش تو را به دل دارد. بابایش خلاصه می شود در یک قاب عکس که چهره همیشه مهربان تو را بغل کرده و دل تنگش را با یک بوسه بر سنگ مزارت آرام می کند. 🍃از همسرت بگویم، سپری کردن روزگار بدون تو برایش سخت می گذرد چنان که ثانیه شمار، بارِ ساعت را به دوش می کشد. راستش جای خالی تو را هیچ چیز نمی تواند پر کند اما از همان روز که گفتی دوست داری شوی، به عشق راهی ات کرد. حال، همراه خوبی است برای مرور خاطرات فاطمه ثنا با تو. راستی باید راوی خوبی باشد تا از تو برای حسین بگوید... 🍃آقا حسین، از همان روز که مهمان شدی تا هرروز که نفس می کشیم مدیونیم. به تو، به های فاطمه ثنا، به حسرت های حسین ،به بی قراری های همسرت، به دل داغدار مادر و کمر خمیده پدرت. آقا حسین...شرمنده ایم....💔 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٧ مهر ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ مرداد ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : آمل 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh