🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه3⃣5⃣ 💠رسد آدمی به جایی... 🔹بعدازظهر بود و گرمای جنوب. هر كس هر كجا جا بود كف چادر #است
🌷 ⃣5⃣ 💠 امداد غیبی 🔹هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کند و حرف و حدیث های فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.خیلی دوست داشتم بروم و سر از امداد غیبی در بیاورم. 🔸تا اینکه ﭘام به جبهه باز شد و مدتی بعد قرار شد راهی شویم. بچه ها از دستم ذله شده بودند. بس که هی از و امدادهای غیبی ﭘرسیده بودم. 🔹یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار بودیم گفت: " می خواهی بدانی امداد غیبی یعنی چی؟ " با خوشحالی گفتم : " خوب معلومه" نا غافل نمی دانم از کجا ای در آورد و محکم کرد تو سرم. تا چانه رفتم تو قابلمه.😀 سرم تو قابلمه ﮐﻴﭖ ﮐﻴﭖ شده بود. آنها می خندیدند و من گریه می کردم. 🔸ناگهان زمین و زمان به هم ریخت و صدای و شلیک گلوله بلند شد. دیگر باقی اش را یادم نیست. وقتی به خود آمدم که دیدم افتادم گوشه ای و دو سه نفر به زور دارند قابلمه را از سرم بیرون می کشند. 🔹لحظه ای بعد قابلمه در آمد و نفس راحتی کشیدم.یکی از آنها گفت: "ﭘسر عجب آوردی. تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدند جز تو. ببین به قابلمه هم خورده! " آنجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چه ؟!😊 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh