🔰خاطرات شهید از همرزم، 🌿🌺حسین بعدها شیمیایی و در بیمارستان لبافی‌نژاد تهران بستری می‌شود، او چشم‌هایش نمی‌بینند، 👈 اما وقتی مادرش از کنار پنجره رد می‌شود تا به دیدار او برود، صدایش می‌کند و می‌گوید ❤️مادر من اینجام! می‌پرسد تو چه‌طور من را دیدی؟ 🌺گفت از وقتی که از# کرمان راه افتادی من شما را دیدم تا همین حالا که از پله‌ها گذشتی و خواستی از کنار اتاقم عبور کنی! ⚘️ محمدحسین یوسف الهی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh