سرد بودن آب رودخانه به خودی خود مشکلی نداشت اما از آن‌جا که نظر هر چهار نفرشان گذشتن از رود و برپا کردن بساط پیک نیک‌شان زیر درخت‌های آن طرف رود بود، مسئله سردی آب موضوعیت پیدا می‌کرد. میلاد خیلی فرز و سریع و قبل از همه از رودخانه گذشت. پشت سرش زهرا راه افتاد و با طی کردن عرض رودخانه از آن گذشت. اما همین که ریحانه خواست چادرش را جمع کند و به دنبال زهرا برود یکدفعه روی هوا بلند شد. بین زمین و آسمان متوجه شد که امیر او را روی دست بلند کرده است و از رودخانه می‌گذراند. در همان حال به دوستش درس زندگی هم می‌داد: آدم نمی‌ذاره خانمش خیس بشه. خانم آدم باید درست رد بشه، خانمت رو باید رد کنی! شهید🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh