خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی لطف امام هشتم(سلام الله علیه) صدای اذان مغرب بلند شد چراغ را همان طور روشن برداشت و از چادر رفت بیرون ،ما هم دنبالش یکی دو نفر پرسیدند می خوای چکار کنی حاج آقا؟ گفت: «بیاین تا ببینین» رفتیم تو چادری که برای نماز خانه ی گردان زده بودند به آقای تنی گفت:«حالا فانوس این جا رو باز کن و جاش این چراغ توری رو ببند.» تازه فهمیدیم چی به چی .است تنی سریع کار را ردیف کرد حالا نماز خانه مثل روز روشن شده بود. حاجی مسؤول چادر را صدا زد. صورتش را بوسید و گفت این چراغ مال بیت الماله و گفت: این چراغ دیگه مال نمازخیلی باید مواظبش باشی، یکوقت کسی بهش دست نزنه که تورش می ریزه ظرافت ها و طرز کار چراغ را قشنگ مو به مو براش توضیح داد.بعد هم رو خونه شد.» بعد از نماز فانوس را برداشتیم و بردیم چادر .فرماندهی حالا به جای چراغ توری فانوس داشتیم مثل بقیه ی چادرهای گردان. مجید اخوان تو عملیات خیبر ترکش خوردم، پام بد جوری مجروح شد فرستادنم عقب و از آن جا هم منتقل شدم مشهد مقدس ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh