🥀آخرین دیدار حاج قاسم با شهید بدرالدین به‌روایت سید رضی در آخرین دیدار سید ذوالفقار، سید رضی و حاج‌ قاسم سلیمانی در محل کار شهید موسوی نشسته بودند، وقتی جلسه تمام می شود، حاج‌ قاسم به شهید موسوی می گوید من دارم می‌روم جایی، شما هم با من بیایید. سید رضی تعریف می کرد:«من آن روز سه بار به حاج‌قاسم گفتم، ذوالفقار اینجا تنهاست بگذارید بمانم. حتی لحظه‌ای هم که داشتیم سوار ماشین می‌شدیم دوباره به حاج‌ قاسم گفتم سید ذوالفقار ناراحت می‌شود بگذارید من بمانم! اما سردار سلیمانی گفت: نه شما باید با من بیایید!» آن‌ها می‌روند و بعد محل حضور سید ذوالفقار را اسرائیل زد و او به شهادت رسید. 🥀داروخوردن به‌سبک شهید موسوی! سید رضی یک جورهایی کلکسیون بیماری شده بود (خنده). او دیسک گردن و کمر داشت که عمل کردند، قلبش را هم فنر گذاشتند و ولی باز سرپا بود. شب ها 10، 15 قرص می خورد و چون وقت نداشت همه قر‌ص‌‌ها را یکدفعه می ریخت داخل دهانش و چند لیوان آب هم روی آنها می‌خورد، می‌گفتم: سید! حداقل بین این قرص‌ها یک فاصله بگذار! می‌گفت تو دکتر می‌روی ولی قرص نمی‌خوری، من مثل شما نیستم! هر طور شده داروها را می خورم. از بس وقتش پر بود حتی نمی توانست دارو را سر وقتش بخورد.  شاید اگر یک دکتر می‌رفت تا 20 سال همان دارو را ادامه می‌داد، چون وقت دکتر رفتن مجدد را هم نداشت. شهید سیدرضی موسوی به روایت همسر🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh