چرتکه اى براى نفس
جوانى با شیخ پیرى به سفر رفت. جوان در کنار برکه اى بود که مارى به سمت شیخ آمد ولى شیخ فرار کرد. پیر گفت: خدایا! مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به همسایه گمان بدى بردم. جوان گفت: مطمئنى این مارى که به سمت تو آمد به خاطر این گناهت بود؟ پیر گفت: بلى. جوان گفت از کجا مطمئنى؟ پیر گفت: من هر روز مواظب هستم
#گناه نکنم و چون دقت زیادى دارم، گناهانم را که از دستم رها مى شوند زود مى فهمم و بلافاصله
#توبه مى کنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا مى شوم. تو هم بدان اگر اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنى که مرتکب گناه نشوى، تعداد گناهان کم مى شود و زودتر مى توانى در صورت رسیدن بلایى، علت گناه و ریشه آن بلا را بشناسى. بدان پسرم! بقالى که تمام حساب و کتاب خود را در آن لحظه مى نویسد، اگر در شب جایى کم و کسرى بیاورد، زود متوجه مى شود اما اگر این حساب و کتاب را ننویسد و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است. اى پسرم! اگر دقت کنى تا معصیت تو کمتر شود بدان که به راحتى، ریشه مصیبت خود را مى دانى که از کدام گناه تو بوده است.
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar