یکبار که دستم بند بود چادرم را درآوردم مادربزرگ گفت چادری ، چادرش را از سر نمی کشد گفتم دستم بند است گفت پس با دندان بگیر سالها میگذرد من چادرم را با چنگ و دندان سخت گرفته ام