داشتم خونه رو مرتب میکردم حسین گوشه ی آشپزخونه نشسته و به نقطه ای خیره شده بود اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چه صداش کردم جواب نداد رفتم جلوش و گفتم: حسین؟! ... حسین؟! ... کجایی مادر؟! یهو برگشت و بهم نگاه کرد گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟!خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان از تعجب خنده ام گرفت .بهش گفتم: قبرت؟! ... قبرت کجاست مادر جون؟! گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴ چیزی نگفتم و گذشت ... وقتی شهید شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم با کمال تعجب دیدم دقیقا همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود پشتم لرزید ، فهمیدم اون روز واقعا سر قبرش بوده... کبوترانه پریدید مادر ◍💎◍ 𖧧💚 𝙅𝙤𝙞𝙣⤥ 『@Shahid_amir_soleimanii_78