|••🌻 ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ 🌸 📷✨ راوی:مادرشهید📞 ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ 🌸 بخاطراینکہ‌شبهاکارمیکردن‌توقطعه‌بندی مرغ‌تقریباساعت۳شب‌انگشتشوزده‌بودبا اره‌تاندون‌انگشتشوزده‌بودوانگشتش‌ازوسط‌طولۍنصف‌شده‌بود😥♥شبش‌ڪه‌بیمارستان‌امام‌خمینۍرسونده‌بودن‌تاصبح‌تونوبت‌دکترجراح‌بودصبح‌ساعت۷پسرعموش‌رضاکه‌باهمیه‌جاڪارمیکردن اومددرخونہ‌دنبال‌دفترچہ‌بیمہ‌اش‌هر چقدرگفتم‌براۍچۍمیخواۍگفت‌زنعمو بایدبیمہ‌بریم‌براۍسابقہ‌بیمه‌وڪارهای ادارۍنگفت‌دست‌امیربریده😕🍃 امامادرباشۍخودت‌میفهمۍازبس دلشوره‌میگیرۍ[🙂💔] هرچقدرزنگ‌زدم‌گوشیۍامیریاردمیکردیا جواب‌نمیدادنمیخواست‌وقتۍبامن‌حرف میزنه‌صداۍپیج‌کردن‌منشۍتوبیمارستان‌رومن‌بشنوم‌وبدونم‌منتظرنوبت‌جراحی هست‌…! خلاصہ‌تا۲ظهرعین‌مرغ‌سرکنده‌شده‌بودم که‌همسرم‌اومدخونہ‌واون میدونست بهش‌گفتہ‌بودن‌باهم‌رفتیم‌بیمارستان‌و منتظرشدیم‌ازاتاق‌عمل‌بیارن‌بعدچند ساعت‌ڪه‌عمل‌شدوریکاورۍبعده‌عمل تموم‌شدرفتیم‌دیدیمش‌دوتادستاش‌روعین اسیرهاےجنگےبرده‌بودبالاۍسرشو میگفت‌مامان‌تسلیم‌♥😂چون‌میدونست‌من‌بازخواستش‌میکنم که‌چرامواظب‌نبودۍوانگشتت‌روناقص‌کردی…🌸✨ اللھم‌‍عجل‌ولیڪ‌الفـࢪج⟮💙🦋⟯