سر مزار اميرنشسته بودم که يه جوانی آمدو گفت:« با اين شهيدنسبتی دارين؟🧐» گفتم:«بله! من برادرش هستم...» گفت:«راستش من مسلمان نبودم. بنابه دلايلی به زورمسلمان شدم!✨ اماقلباً اسلام نياوردم... يه روز اتفاقی عکس برادرتون رو ديدم، حالت عجيبی بهم دست داد. انگار عکسش باهام حرف ميزد. با ديدنش عاشق اسلام شدم ! قلباً ايمان آوردم...😍» راوی:برادر شهيدامير حاج امينی✍🏻 🕊🌹 🌱