#آرزو🥀
من و مسعود علیجانے هر دو در گردان امام حسین (ع) لشڪر ڪربلا بودیم. بعد از اینڪه از هم جدا شدیم با نامه با یڪدیگر ارتباط داشتیم. یڪبار عڪسے از خودش را برایم فرستاد. اما زمینهے پشت عڪس تصویر یک پاسدار بدون سر بود ڪه جاے سر در بدنش شمع روشن ڪردهبودند.🌹
برایم جالب بود. علت انتخاب این نقاشے را از او در نامهام پرسیدم. پاسخ داد: «دوست دارم وقتے شهید میشوم سر در بدن نداشته باشم و مشتهایم گره ڪردهباشد.»🌹
چندے بعد به زیارت پیڪر خونینش شتافتم. پیڪر بے سر و مشتهاے گره ڪردهاش اشک را در چشمانم جارے ساخت. بدنم میلرزید. همانجا خدا را به پاس برآوردن این آرزو سپاس گفتم.🌹
خاطره اے به یاد شهید معزز مسعود علیجانی🌱
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\