روایت زیر، روایت بانویی شهمیرزادی است که معجزه شفا گرفتن و تغییر مسیر زندگیاش را با مادر شهید مدافع حرم، شهید «عباس دانشگر» در میان میگذارد.
در حاشیه مراسم بزرگداشت شهید «عباس دانشگر» مشغول گفتوگو با مادرش بودم که این بانو خود را به مادر این شهید بزرگوار رساند؛ پس از در آغوش گرفتن و طلب شفاعت از مادر شهید، ماجرای بیماری، معجزه شفا و تحول معنوی که در زندگیاش ایجاد شد، را با چشمی اشکبار برای مادر شهید تشریح کرد.
پس از پایان گپ و گفت، از او خواستم اگر مایل است، ماجرایش را برای مخاطبان فارس بازگو کند. آن بانو پذیرفت و اینگونه آغاز کرد: مدتی درگیر بیماریام بودم؛ بهگونهای که این بیماری باعث پیوند قلبیام با حضرت حق شد.
وی که نامش نزد خبرگزاری فارس سمنان محفوظ است، ادامه داد: نه اینکه این رابطه منشأ ترس از مرگ باشد، بلکه جملهای از آیتالله بهجت در آن روزها، طوفانی در درونم ایجاد کرد و آن جمله این بود که «هرگاه خدا را بیشتر از هر چیزی دوستداشتی، مؤمنشدنت را جشن بگیر».
آن بانو افزود: این جمله منشأ تحولم شد. بیشتر از گذشته عاشق معنویات شدم، حجابم کامل بود اما عاشق حجاب فاطمی شدم. آوای قرآن و نماز در زندگیام بهگونهای دیگر جاری شد.
وی ادامه داد: در همان روزها در فضای مجازی موضوع «برادر شهیدت را انتخاب کن» را شنیدم.
بسیاری رفیق شهیدشان را دوست داشتند و از کراماتشان در زندگی شخصیشان میگفتند، یکی حاج حسین خرازی رفیق شهیدش بود، دیگری شهید آوینی و بسیاری هم شهدای مدافع حرم و من!
این بانوی شهمیرزادی با بیان اینکه اعتکاف 96 سرمنشأ زیباییهای زندگیام شد، اضافه کرد: با اخلاص قلبی شب شهادت عقیله بنیهاشم حضرت زینب (س)، برادر شهیدم را انتخاب کردم و او کسی نبود؛ جز برادر شهیدم «عباس دانشگر».
وی افزود: در همه حال به یادش بودم و او را سهیم کارهای خیرم میکردم تا روز بیست و یکم ماه رمضان، نذری در خانهام برپا کردم و همه شهدا و اسرای کربلا را سهیم کردم و رسیدم به نام مدافع حرم که با ذوق نام برادر شهیدم «عباس دانشگر» را گفتم.
این بانوی شهمیرزادی بیان کرد: در کمال ناباوری آن شب در عالم خواب شهید دانشگر را دیدم که با لباس مقدس سپاه و خوشحال مهمان ماست و رو به من گفت «خواهر! مادر من اینجا فاطمه زهراست الحمدلله» و مادر گرامی من هم نامش «فاطمه» است و قصد دارند نام فاطمه زهرا را روی خود بگذارند تا همه به این نام او را صدا کنند.
آن بانو با بیان اینکه در آن روزها من دوره درمانیام را سپری میکردم، اضافه کرد: شهید دانشگر با نگاهی نافذ در عالم خواب گفتند: شما نزد مادرم فاطمه برو و بگو «مهر، تسبیح و پارچه سبزی» که عباس بار آخر از کربلا آورد، به شما بدهد تا با آن نماز به جای آوری که شفایت حاصل خواهد شد انشاءالله.
این بانوی شهمیرزادی ادامه داد: بیماریام در حال عود بود؛ تودهای در بدنم بود که در حال پیشرفت بود اما اکنون تنها بهواسطه ایمان و اعتقادم حالم رو به بهبودی است و به لطف دعای برادر شهیدم در سلامت کامل هستم.
مادر شهید دانشگر نیز در پاسخ به درخواست این خادمالزهرا (س) که فرزندش در عالم خواب به او گفت: امانتی مهر، تسبیح و پارچه سبز را از مادرم بگیر، گفت: بله! این امانتی نزدم هست و حتماً خواسته پسرم اجابت میشود.
آری! این است معجزه قرآن که میفرماید: شهدا زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.