. 🌷🕊. با ابراهیم به سمت سمت باشگاه میرفتیم برگشتم دیدم ابراهیم عقب تر ایستاده گفتم : عجله داریم چرا نمیایی؟ گفت : اینجا پر از مورچه است می خواهم ببینم پایم را کجا بگذارم که هیچ مورچه ای نباشد...! گفتم دیر شد وایسادی بخاطر مورچه ها؟ گفت : این ها هم مخلوقات خدا هستند اگر وقت داشتم یه مشت گندم براشون می ریختم ابراهیم با آن بدن قوی آزارش حتی به مورچه هم نمی رسید. 🕊 •.