شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
3⃣ ✅کرامت امام حسین علیه السلام به جوان بیکار؛ 👈🏽بالاخره مادرم زنگزد و وقت گرفت برای خواستگاری پاشد
4⃣ ✅کرامت امام حسین علیه السلام به جوان بیکار؛ عاقد خطبه عقد را خواند و ما رسما شدیم داماد حاجی.. باورم نمیشد ، همش فک میکردم خوابم..خدایا شکرت. مادرم تو پوستش خودش نبود گاهی میخندید ، گاهی اشکاش میریخت.. 👈🏽بعد عقد دستان عروس گرفتم چقد گرم و مهربان دستانم را میفشرد.. معلوم بود اونم خوشحاله.. چندتا عکس گرفتیم.. 👈🏽نوبت دادن هدیه شد پدرزنم با یه پاکت اومد جلو گفت آقارضا من 2تا کارخونه دارم ، یکیش زدم بنام پسرم یکیش هم زدم بنام زینب دخترم.. این سند و کلید کارخونه دخترمه که دیگه خانوم شماست ، زینب خیلی دختر خوب و مظلومیه ،زن زندگیه. قول میدم تو هر شرایطی باهات بسازه.. مواظب امانتی من باش، دوس دارم هرموقع میبینمش اینجور چشمش خوشحال باشه.. ضمنا از امروز میتونی توی کارخونه ای که ملک شخصی شما و همسرته مشغول بشی.. واااای خدای من .. منه جوان بیکار ،حالا یکشبه شدم کارخونه دار و دهها کارگر باید زیر دستم کار کنن.. اشک امانم نمیداد 😭؛ یاد سختی های زمان کودکی و کارگری خودم افتادم..من بچه یتیم بودم، یاد توهین ها؛ تحقیرها؛ نگاه های حسرت آمیز به مردم و نگاه به خونه های ویلایی و کارخونه ها.. حالا خودم صاحب کارخونه ای بزرگ شده بودم.. جرقه ای توی ذهنم زد به عروس گفتم میخام یه کاری کنم راضی هستی؟ گفت هرکاری باشه؛ راضی ام. ادامه دارد.... 📚خاطرات مستند ✒مهدی قاضی زاده