#سلامبرابراهیم۱📚
فکهآخرینمیعاد
همه آماده حركت به سمت فكه بودند.
از دور ابراهيــم را ديدم. با ديدن چهره ابراهيــم دلم لرزيد. جمال زيباي او
ملكوتي شده بود!
صورتش ســفيدتر از هميشــه بود. چفيهاي عربي انداخته و اوركت زيبائي
پوشــيده بود. به ســمت ما آمد و با همه بچهها دســت داد. كشيدمش كنار و
گفتم: داش ابرام خيلي نوراني شدي!
نفس عميقي كشــيد و با حســرت گفت: روزي كه بهشتي شهيد شد خيلي
ناراحت بودم. اما باخودم گفتم: خوش به حالش كه با شــهادت رفت، حيف
بود با مرگ طبيعي از دنيا بره.