🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت188 زمزمه کردم: –آخه اونا چرا متوجه نمیشدن؟ –موضوع اینه که شیطان سیاستش گام به گامه، ما همین که بفهمیمم طرف شیطانه باید ازش دوری کنیم حتی اگر هم آسیبی به ما نرسونه چون شیطان آرام آرام کاری میکنه که انسان خودش امر به فحشا میکنه و از نظر خودشم کار بدی نمی‌کنه. چون کم‌کم اون تفکرات و ارزشهای قبلی خودش براش بی‌ارزش میشن و البته این اتفاق به یکباره نمیوفته. شما با همه‌ی این حرفهایی که شنیدید از فردا برید پای حرفهای اینا بشینید ممکنه طوری مسخ بشید که فکر کنید خیلی هم کار درستی می‌کنن، با خودتون می‌گید اصلا این یه رسالت برای منه که به مردم کمک کنم، حالا چه فرقی داره منبع این افکار و نگرشها چیه، در حالی که خیلی مهمه... از حرفهایش ماتم برده بود. پوفی کرد و زمزمه کرد. –اول صبحی ببین چطور اعصاب آدم رو به هم میریزن. سرش را تکان داد. – من فقط امده بودم بگم امروز باید برم جایی نمی‌تونی بیام مغازه، چون گوشیتون رو جواب ندادید مجبور شدم خودم بیام. گوشی‌ام را از کیفم خارج کردم. –آخ ببخشید. از دیروز رو سایلنت گذاشتم. پالتواش را از تنش درآورد و روی پیشخوان انداخت. بعد چهارپایه را کنار پیشخوان کشید و رویش نشست. دستش را لای موهایش برد و همانجا نگه داشت. به طرفش خم شدم. –می‌خواهید براتون یه چایی بیارم؟ –دارید؟ لبخند زدم. –نه، ولی سریع درست می‌کنم. لبخند کم‌جانی زد. –مگه میشه چایی خوردن از دست شما رو رد کنم. فوری برای دست کردن چایی به آشپزخانه رفتم. از همانجا گفتم: –آقای امیرزاده این چیزایی که گفتید رو منم کم و بیش شنیدم، حتی تو دانشگاه ما هم، بعضی از دانشجوها دنبال این جور مکتبها هستن. البته من اینجوری که شما میگید رو تا حالا نشنیده بودم. اصلا فکر نکردم ممکنه اینقدر نگران کننده باشه. جلوی در آشپزخانه ظاهر شد و نیم تنه‌اش را به دیوار تکیه داد. –شاید چون خوشبختانه خانوادتون درگیرش نشدن. آدم وقتی از دور می‌شنوه اصلا جدی نمیگیره. لبهایم را بیرون دادم. –اتفاقا همین چند وقت پیش از همین هلما خانم شنیدم که گفتن با همین کارا و کلاسها خیلی به آرامش میرسن. شیطان که به آدم آرامش نمیده. امیرزاده سرش را به علامت تایید حرفم تکان داد خیلی جدی شروع به توضیح دادن کرد. –اتفاقا اونا کاملا درست میگن. شیطان میتونه هر چیزی که تو این دنیا وجود داره بدلش رو بسازه، شیطان یه بدلساز حرفه‌اییه، –ببینید جن و شیطان میتونن وارد وهم و خیال انسان بشن و از همون طریق هم به انسان آرامش میدن... ابروهایم بالا رفت. –چطوری؟ صاف ایستاد و ژستی گرفت که بتواند خوب توضیح بدهد. –ببینید غم و غصه از محدودیت میاد از زندان، از حصر، از تنگنا، وقتی شیطان یه راه نفوذ از طریق خود انسان به وهم و خیال انسان پیدا میکنه اون رو گسترش میده بزرگش میکنه، از زندان خارجش میکنه واسه همین انسان احساس آرامش میکنه، هر کسی وقتی وهمش گسترش پیدا کنه احساس خوشحالی و آرامش میکنه. ولی ما همیشه باید دنبال منبع آرامش باشیم. باید ببینیم منبع این آرامشون از کجاست. شاید یکی یه موسیقی مبتذل هم گوش کنه خیلی هم آرامش بگیره، ولی اون منبعش الهی نیست درنتیجه آرامشی که میده سطحیه و در دراز مدت باعث خیلی مشکلات میشه، از جمله افسردگی و استرس و اضطراب... ولی اگه منبع این آرامش الهی باشه آرامشش دائمی میشه. طوری که حتی اگر انسان مشکلی هم داشته باشه راحت باهاش کنار میاد لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸